خودت قضاوت کن ، این دل از اولش دیوونه بود؟ یا این تو بودی که دیوونش کردی و گذاشتیش به حال خودش؟ دلم کجاست ؟ پسش بده من دلمو میخوام .
اجباری در کار نبود و نیست ، گفتی دوستت دارم ولی عاشقت نیستم؛ گفتم عاشقی و نمیدونی گفتم مگه عشق شاخ و دم داره ؟ بعدش محکم ایستادی و گفتی دوستت دارم .
حالا میگی از اول هم دوستم نداشتی و من برات فقط یک دوست هستم این دیگه چه جور همسر داریه ؟
یک عمر لحظه لحظه خاطرات با هم بودنمون رو مرور کردم و تو دفتر خاطرات دلم نوشتم
هر روز بیشتر از روز قبل عاشقت شدم هرروز به درگاه خدا زار زدم که تو رو حفظ کنه و
ازمن نگیره ولی تو خودتو از من گرفتی .باهام بازی کردی؟
حالا که اینطوری خواستی مهم نیست منم این برگ رو از دلم میکنم و به باد میسپرم ((حتما میدونی که برگی از عمری نوشته ؛ دل کندن، یعنی چه )) دیگه با خاطرات نه میخندم نه گریه میکنم نه روبروی 62ضربدر 62 ضربدر تا بینهایت می ایستم و میشمارمشون نه نگاهشون میکنم تا امروز سحر هم که روبروشون ایستاده بودم شمرده بودمشون خیلی بیشتر شده بودن اما از آلان دیگه وجود نخواهند داشت چون تو دیگر نیستی .
یادته یه رو گفتم اینقدر دلمو نشکون ؟اینقدر شکستیش که دیگه نمیشه بندش زد؛ حالا دیگه خرده هاشم نمیشه جمع کرد. یادته گفتم نزار عشقم تبدیل به بیزاری بشه (که نمیدونم میشه یا نمیشه ) فقط خندیدی همون وقتی بود که بار اول اذیتت رو شروع کردی .
همه بهم گفتن دیوونه اما من دیوونه نبودم تو منو دیوونه کردی و کنج تیمارستان دلم رهام کردی ....آخه روی کدوم دیوار باید می نوشتم که خرابش نکنی تو همه دیوارها رو ویرون کردی . از روی کدوم پل باید عبور میکردم که نخوای خرابش کنی ؟پُل ها رو هم خراب کردی .... اینا هیچکدوم مهم نیست بقول تو دوست داشتن رو نمیشه از بازار خرید ، زوری هم که نیست ، اما چرا دروغ گفتی ؟اول گفتی دوستت دارم بعد گفتی ندارم . چرا باهام بازی کردی ؟چرا ازم استفاده کردی ؟ مگه من آبنبات چوبی بودم ؟ مگه من دستمال کاغذی بودم ؟ من زنت بودم مگه نه ؟ میدونی چیه ؟ من برای خودم نمی ترسم برای تو که دل شکستی میترسم آخه بدجوری دلم شکسته ...
تو که از مرگ چیزی نمیدونی ، میدونی؟ یادته گفته بودم به هوای تو نفس میکشم ؟ یادته گفته بودم بهانه زندگیم هستی ؟ یادته گفته بودم بی هوای تو میمیرم پس هیچوقت نفسم رو نگیر؟ اما تو گرفتی اش؛ یادته گفتم تا آخرش هستی ؟ گفتی که هستم ؟!!! دروغ بود ، دروغ بود نمیخواستی باشی اما برای دلخوشکنک من گفتی تا آخر جاده باهاتم .بدجوری باهام بازی شد بدجوری شکستی منو حالا من یه مترسکم بی خنده و بی گریه ...
شاید این آخرین نوشته ای باشه که از من میخونی تا ...
من تا این لحظه هنوز هستم یه روزی به تو گفتم اگه تا قله قاف هم بری من کنارت هستم هیچوقت منو گم نمیکنی ؛ یادته گفتم هروقت احساس کردی که منو گم کردی کافیه فقط صدام کنی ؟ من هیچوقت گم نشدم ... اینقدر گم نشدم که دیگه حضورم رو فراموش کردی و نادیده گرفتی .
اما این رسمش نبود که بیوفایی کردی ، رسمش نبود عزیز رسمش نبود ...
دل من مال خودمه به هرکی که بخوام میسپرمش .... اعتراضی هست؟ میخوام خودمو گم کنم شاید بخاطرت بیاد که من بودم ...اونوقت صدام کنی . میخوام بشم مثل ...... شاید یادت بیافته که من خیلی ساکت و آروم همراه دلت بودم و ندیدی منو ... میخوام ......................
(*)(*)(*)(*)(*)
اگر عاشقت نبودم ارزو می کردم که عاشقم باشی .عاشقی درد بزرگیست.طاقت سختی کشیدنت را ندارم.
(*)(*)(*)(*)(*)
روزی ازم پرسیدی:بزرگترین آرزوی توچیست؟
گفتم:تحقق یافتن آرزوی تو...
اما افسوس هرگزندانستم آرزوی تو جدایی از من بود
(*)(*)(*)(*)(*)
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است شیشه بشکسته
را پیوند کردن مشکل است کوه را با آن بزرگی میتوان هموار کرد حرف ناهموار را هموار کردن مشکل است.
(*)(*)(*)(*)(*)
در تصاویر حکاکی شده قلبم هیچکس عصبانی نبود/ هیچکس سواره و کسی پیاده نبود /هیچکس به کسی تعظیم نمیکرد/ هیچکس سرافکنده و شکست خورده نبود/هیچکس را بر دیگری برتری نبود/هیچ تصویر دروغی وجود نداشت /تصاویر ؛ همه عریانیِ صداقت داشتند.